طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

من و پسرم

شیطونیا

پسرک من زیاد زیاد شیطون شدی. روپشتی ها که از دستت در امان نبودن، پشتی ها هم این روزها اضافه شدن. یکی یکی میندازیشون. ٤ مرتبه تا حالا از تو روروک افتادی. بدترینش هم خونه مامانیا بود که در راهرو باز بود و شما با سرعت تمام رفتی و از پله افتادی و با صورت اومدی رو زمین و پای چشمت کبود شد. چقدر بد بود. یه بار هم از تو آشپزخونه که پله داره افتادی تو حال دو بار هم دم در اطاق خواب. این روزها هم که از تو روروک تا کمر بطرف بیرون دو لا میشی که میخوای چیزی از رو زمین برداری و یا میخوای چرخهای روروک بگیری. تو کالسکه هم همینطور. کلا با چرخ عشق میکنی. احتمالا مکانیک میشی. ما که نتونستیم چهار دست و پا رفتنت رو ببینیم ولی این روزا تو راه رفتن پیشرفت خوبی ...
26 ارديبهشت 1392

عکسهای پسرمون

  دوست دارم         یه خواب شیرین بعد از مریضیا(٧ عصر خوابیدی ٨ صبح بیدار شدی)         حیاط گردی خونه مامانی بابایی           راه رفتن این روزهای پسر مامان   ...
26 ارديبهشت 1392

گذشت...

بنام حق   روزهای سخت گذشت. روزهای مریضی و .... چه سخت بود. شبی که تب بالای 39 درجه داشتی. دو تا آمپول. تبخال ته گلو. استفراغ . دندون در آوردن. و .... بماند. سه هفته مریضی گذشت. چه خوبه که این روزها میگذره و چه بد که اینقدر تو آب رفتی و دیگه تپلی نیستی. البته 6 دندونی هم شدی. چیزی که باقی مانده بهانه گیر بودن شما آقاست که منو از پا درآورده. قربونت برم اعتقادی به چهار دست و پا رفتن هم که نداری و فقط بغل و کالسکه تو حیاط مامانی که خواب کردن این روزات هم با کالسکه بود. این روزها وقتی دست میگری به تخت یا مبل چند قدمی خودت میری. همینش هم شکر.
21 ارديبهشت 1392

دندون

بنام حق   دیروز (٩ ماه و ٩ روزگی) پنجمین دندونت هم بیرون اومد و حالا دوباره درگیر ششمین دندون که میخواد همین روزا خودشو نشون بده و دوباره آب دهان و برفک روی لبها. دیروز وقت دکتر بود و متأسفانه گفت هنوز عفونت گوشت باقی هست و ایندفعه آنتی بیوتیکی قویتر و دیشب تا صیح دوباره تب و بیقراری و صبح آبریزش. تا کی این مریضی مهمونمون هست نمیدونم. منم مرضی رو گرفتم. مادر بودن شیرین اما سخت بخصوص وقت مریضی که فقط باید منتظر اثر داروها باشی و صبور و صبور. روزهایم پر شده اند با تو بودن و من گم شده ام در هیاهوی روزهای تو!!!!!!!!!!  
15 ارديبهشت 1392

مادر

زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است زیباترین خطاب “مادر جان” است “مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید.   خوشحالم این روزهایم که اولین سال مادر شدنم است همراه شده است با ماما گفتن های زیاد پسرکم. خوشحالم و از ته دل ذوق میکنم با شنیدن این کلمه از طاهایم.   مادرم و تمام مادران عزیز روزتان مبارک باد.     کودکی که آماده ی تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید : « می گويند فردا شما مرا به زمين می فرستید . اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ » خداوند پاسخ ...
11 ارديبهشت 1392

یه خواب شیرین

بنام حق   پسرک بد خواب من، مامان مجبور شد دوباره ننو رو برات براه کنه شاید بتونی یه خواب شیرین داشته باشی.       تا 3 ماهگی با ننو میخوابیدی ولی بعد بدلیل سفر زیاد ننو رو ازت گرفتم تا عادت کنی روی زمین یا تخت بخوابی. ولی خوابهای سبک که داشتی در کنارش حضور من در کنار شما هنگام خواب و بیدار شدنت هر ربع یه بار هم اضافه شد. مریضیت هم این روزها مزید بر علت شد تا دوباره دست به دامن ننو بشم. ولی انگار کنار مامان خوابیدن با دست در دهان مامان یه مزه دیگه ای داره که ننو هم زیاد کارامد نشد.         اینم سه ماهگی شما     پسرک خوش خوراک من این روزها باید با زور دارو ...
9 ارديبهشت 1392

9 ماهگی و شیطونیا

٩ ماهگیت مبارک پسر نازم پسرک من روز چهارم هست که تب دست از سرت برنمیداره و اسهال و استفراغ هم اضافه شده. پسرم زود خوب میشی زود زود میدونم ولی ای کاش زودتر بگذره. تو میتونی. اینا قبل از مریضیت هست دوباره خوب میشی و برام شیطونی میکنی. امید بخدا.     درحال نشون دادن شیرت به مامان. فدای اون انگشت اشاره کوچولوت که هرچی مامان میپرسه با اون به مامام نشون میدی       اینم اردکمه مامان. اوک اوک       تاب تاب عباسی خدا منو نندازی         ببینم این چیه         به به یه جای عالی برا شیطونی    ...
6 ارديبهشت 1392

اولین نوروز

  عید ٩٢   تحویل سال هر ساله همه خونه بابایی اینا هستیم اینم آقا طاها و علی آقای گل پسر دایی           منم بابایی دیگه تو حساب کتاب کمکت میکنم         اینم یه لبخند نوروزی تقدیم به همه       طاها و بابایی       روزهای  عید و کالسکه سواری تو حیاط مامانی اینا       من و پسر خاله یوسف       یه روز تو دل کویر با آسمان قشنگش       خدایا این کیه؟؟؟!!!(عرشیا پسر دایی)       میدان امام اصفها...
4 ارديبهشت 1392

سرماخوردگی

بنام حق   سه روز هست که سرمای شدید خوردی. تب و سرفه و تنگی نفس و خلط زیاد خواب رو ازت گرفته و درد گوش و گلو هم تمام حس و توانت رو گرفته جات شده فقط تو بغل من. چه خواب چه بیدار. غذا و شیر هم که نمیخوری. تنها چیزی که دقایقی ارومت میکنه دیدن سی دی های بی بی اینشتن هست. الهی زود خوب بشی و راحت بتونی نفس بکشی طوریکه دیگه تنگی نفس و خلط زیاد از خواب بیدارت نکنه. الهی! خدایا همه مریضا رو شفا بده.   کاش زود خوب بشی       همیشه هم بخندی     ...
4 ارديبهشت 1392

خبر خبر آی خبر

بنام حق   سلام گل پسری   این روزا دو تا دندون بالا هم در آوردی و ٤ دندونی شدی. گرچه اندازه دندونهای پایین اذیت نشدی ولی بدک نبود. دور تا دور لبات بخاطر تندی آب دهانت قرمز شده. چند روز هست که خیلی بی تابی و من باید با این کمر درد همش بغلت کنم. قربونت برم راه رفتن اینا هم که خبری نیست. میگن داری دوتا دیگه دندون دوباره در میاری. در عوض همشون ، مامان مرحله اول آزمون دکتری قبول شد اونم در کمال ناباوری. ببینیم تا بعد چی میشه. اینم از مراقبت ٩ ماهگی وزن    ١١ کیلو و ٢٠٠ گرم قد      ٧٧ سانتی متر دور سر   ٤٧ سانتی متر ...
1 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد